- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
قرآن به خاطر آورد آیاتِ رحمتت را نادیـده میگرفـتـنـد وقـتی مُـحـبتت را تا ریشه کن شود جهل؛ خوردی چه خون دلها اما زیـاد کـردنـد با فـتـنه زحـمـتت را بودی امینِ حق و محضِ کتابتِ وحی دستِ عـلـی سـپـردی بـارِ امـانتت را زخم زبان شنیدی گفتی: «علی معَ ٱلحق» زخـم زبـان شنیدیم! دریـاب امـتت را پایِ وصیت تو با جان و دل نشـسـتیم از هم جدا نکردیم قـرآن و عترتت را دین بی تو منحرف شد! با آن همه سفارش منـکـر شدنـد وقتی حـتی شهـادتت را روز دوشنبه بود و یک کوچه غرقِ فریاد کردند استـجابت اینـگـونه دعوتت را با پـشـتههای هـیزم، پـشتِ درِ ولایت اهـل مـدیـنه دادنـد مُـزد رسـالـتت را!
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ابـر چـشـمـان خـیـس بــارانـم می چکد قطره قطره بر جـانـم چـقــدر هــول کـردهام امـشب چـقـدر و مضطـر و پـریـشانم شاید امشب شب جدایی نیست من چه میگویم و چه میدانم؟ بـاد تـنـدی وزیـد و فـهــمـیـدم در مـسـیـر خـطـیـر طـوفـانـم میرود از زمـیـن سـوی بـالا آن کـه کـرده مـرا مـسـلـمـانـم دستم از دامنـش اگر کوتاست ولـــی از قـــاریــان قـــرآنـــم من به درکش نمیرسم هرگز ولـی از نــوکــران سـلــمـانـم ای رسـول خــدا، امـیـن خــدا رحـمـت الله مــسـلـمـیـن خــدا شب رحمت شب پیمبر ماست شـب بـاران دیـدۀ تـر مـاسـت بعـد او نـیـست یک فـرسـتاده این پیـمبر، سفـیر آخـر ماست جای پایش به روی سرها بود خاک عالم به روی این سر ماست گـر مـدیـنـه نـرفـتـهایم امـشب همه تقصیر بال ما، پر ماست جـای او خـالی است در اینجا یـاد او پُـر مـیان بـاور مـاست چقدر سنگ خورده بر سر او او عزیز ز جان عزیزتر ماست بـانـی روضـۀ عــزای نــبــی دخترش هست آنکه مادر ماست میرود سوی حق به سوی اله الـسـلام عــلــی رســول الـلـه سیـنهات مثـل وادی سیـنـاست دل پر مهـر تو چنان دریاست سرگـذشت تو جـاودانـه تـرین خاطرات تو اصل مطلب ماست قـلـمم کـند میرود از چیست؟ آخـر جـملههای این انشاست؟ بــاغـبـان تــمـام اهـل الـبـیـت بعد تو فـصل خشکی گلهاست اولین کـس که میشود ملحـق به حضور تو دخترت زهراست بـعـد تو جـانـشـیـن تـو حـیـدر مینـشیند به خـانه و تـنهاست چـشـم تو خـوب شد نمیبـیـند خانۀ دخـتر تو چون غوغاست کن نگـاهی سه نـور عینت را حـسن و زینب و حـسیـنت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه، غـریـبانه، غـریـبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود عـلی صبر نکـردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظۀ تـشیـیع بگو از غـریـبانـه ترین لحـظـۀ تـشیـیـع بگـو او غـریـبـانـه تـرین لحـظـۀ رفـتـن دارد روضـۀ رفـتـن او گـفـتن و گـفـتـن دارد انـدک انـدک اثـرِ زهـر به جـانش اُفـتـاد رویِ دامـانِ عــلـی بـود تـوانـش اُفــتـاد شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حـنوط است عـلی تنهـا شد یک طرف داشت علی آب به پیکر میریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر میریخت آب غسلش به تنش بود که هـیزم پُر شد شعله پـیچـید به در نوبتِ یک چـادر شد بدنـش روی زمین بـود به زحـمت اُفـتاد وای نـامـوس عـلـی بـینِ جـماعـت اُفـتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پـسرش بود که سیلی را خورد تا که مولا کـفـنش کرد زنش را کُـشتـند تا کفـن روی تنـش کرد زنش را کُـشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مرو رسـول خـدا بر دلـم قدم مـگـذار مرو و دختر خود را به دست غم مسپار مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست مرو که بیتو دگر نیست بخت با من یار مرو که بیتو به این شهر اعتمادی نیست علی غـریبه شود با مهـاجـر و انصار مرو که بیتو عوض میشود مدینۀ تو مرو که رحـم ندارند این در و دیـوار بـیـا و حـداقـل قــبـل رفـتـنـت بـنــمــا سفارش من و جسم مرا به این مسمار کـنـار بـسـتـر تـو یــاد مــادر افــتــادم یتـیـم گـشـتن من بـاز میشود تـکـرار به وقت دیدن بغض حسین و اشک حسن تـمـام غــصۀ دنـیـاست بـر سـرم آوار
: امتیاز
|
شهادت پیغمبر اکرم و امام مجتبی سلام الله علیهما
ساعات بعد از داغ پیغـمبر شروع شد با رفتـنش صد قصه دیگـر شروع شد دلشورههایش یک به یک معنا گرفت و از آنچه میتـرسید پیغـمبر شروع شد در وقت دفـن مصطفی، تنها علی بود ایـام سخت غـربـت حـیـدر شروع شد گـفـتـنـد با هـم در سـقـیـفـه بـیحـیـاها وقت تـلافی کـردن خـیـبر شـروع شد بعد از پیـمبـر هر کسی هر چه شنـیده باید بداند روضه از یک در شروع شد گـفـتـند از بغـض عـلی با یـاد خـیـبـر باید که آتش زد به این خانه به این در وقـتی که آتـش بـر در و دیـوار افـتاد زهــرا بـه دنـبـال دفـاع از یـار افـتـاد مـیـخ دری که از خـجـالت آب میشد دل را بـه دریـــا زد پــی آزار افـتــاد آن سیـنـهای که مـخـزن سر خـدا بود کم کم سر و کارش به آن مسمار افتاد با ضربهای در را درآوردند از جا... گـویـا به روی مـادری بـیـمـار افـتـاد تـا بـیحـیـایـی وارد بـیـت عـلــی شـد دستی به روی چـشـمهـایی تـار افـتـاد آن دست پاکی که به همسایه دعا کرد طـوری مغـیـره زد دگـر از کار افتاد باب جـسارت را هـمیـنها بـاز کردند بیحـرمـتـی را با حـسن آغـاز کـردند مظلوم و بی یار و غریب در وطن بود آنقدر که در خانه هم بی هم سخن بود با زهر کینه روزه را افطار کرد و... قبل از سحر بیتاب شد، خونین دهن بود بعـد از شهادت پیکر پاک و غـریبـش آخـر اسـیـر فـتـنـۀ یـک پـیـر زن بـود این روضه را باید که واضح تر بگویم هـفـتاد چـوب تـیـر روی یک بدن بود تابوت هم از غربتش خون گریه میکرد بر روی لبهای حسین جـانم حسن بود گرچه عزای مجـتبی در عالمین است اما گـریز روضههـای ما حسین است
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به هجـران، زارى دلهاى خـونـيـن ز حـد بـگـذشت يـا خـتـم النـّـبـيّـن! ز اشـك و آه مـهـجـوران بـیتــاب جهـانى غـوطـه زد در آتـش و آب سـپـاه درد بـا جـان در سـتـيـزست لب هر زخم دل، خـونـابهْ ريزست جهان از جـلـوۀ جان پـرورت دور بـه مـا شـد تـنـگ تـر از ديـده مـور شـدى تـا گـنـج خـلــوتـخـانـه خـاك ز داغ اندوخت صد گنجينه، افلاك قـد محـراب زين محـنت، دو تا شد كه از سـروِ سـرافـرازت جـدا شـد ز قدرش، سايه بر عرش برين بود كه بر پاى تو، منبـر پـايه می سـود كنون در گـوشهاى افـتاده مدهـوش به حسرت، يك دهن خميازهْ آغوش جــدا از پــرتــو آن روى دلــكــش بــه دل، قــنــديـل را افــتــاده آتـش ز داغ هجرت اى شمع شب افروز! به شبها، شمع میگريد به صد سوز بـرافـروز اى چـراغ چـشـم ايـجـاد جهـان شد بی فـروغت، ظلمتْ آبـاد به رخ، آرايـش شمـس و قـمـر كـن شب تـاريك هجـران را، سحـر كن ز خواب اى مهر عالمتاب، برخيز! تو بخت عالمى، از خواب برخـيز! بـلـنـدْ آواز گـردان طـبــل شـاهــى ز نــو، زن نـوبـت عــالـمْ پـنـاهـى قـــدم بــر تــارك كــرّو بــيــان زن عـلـم بـر بــام هـفــتـمْ آسـمــان زن مـشـرَّف كـن بـسـاط خــاكـيــان را مـــنــوّر، مــنــزل افــلاكــيـــان را سر اى خورشيد جان! از خواب بر كن كـنـار خـاك را، جـيـب سـحـر كـن چـراغ افــروزِ بــزمِ قـدسـيـان شـو رواج آموز كـار انـس و جـان شـو چو از جـا، هول رستـاخـيـز خيزد رخ از شـرمندگـيـهـا، رنگ ريـزد نـظـر بـگـشـا بــر احــوال تــبـاهـم بـجـنـبـان لـب، پــىِ عــذر گــنـاهـم
: امتیاز
|
زبانحال پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با حضرت زهرا (س)
بـیـا ای مـادر و ای دخـتـر مـن دم آخـر تو بـنـشـیـن در بر مـن مکن زاری که من طاقت ندارم ببـیـنم اشک چـشمت کـوثـر من بـیـا تـا سیـر رویـت را بـبـیـنـم مکـن گـریـه کـنـار بـسـتـر مـن بـیـا نـزدیـک تا رازی بـگـویـم به تو ای محـرم غـم پـرور من بـزودی میروم سـوی خـدیجـه بـسـوی اولـیـن هـمـسنـگـر مـن مخور غصه که چون دیری نپاید که ملحق میشوی بر محضر من عـدو طـرح خـیانت در سقـیـفه بـریـزد وقـت دفـن پـیـکــر مـن شود محـراب من جـای منـافـق نـشـیـنـد کـافـری بر منـبـر مـن فـدک را با کـتک از تو بگـیرد عـدوی بـی حـیـای کــافــر مـن کنار بیت وحی و عصمت و دین کـشـد آتـش زبـانـه دخـتــر مـن بجای من در آن هـنگـام زهـرا حمایت کن ز عشق و دلبـر من بخور سیـلی ولی یا فاطمه جان مکش دست از ولای حیدر من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بـروی داغ بدی بر جـگـرم میماند اشک در حـلقۀ چشمان ترم میماند من گل یاس بهشتم بروی میسوزم تو بمانی به برم برگ و برم میماند بودن محسن من در گرو بودن توست پـدرم تو که بـمـانی پـسرم میمـاند خندهام خنده وصل است ولی ای بابا بعد من نـالـۀ در پشت درم میمـاند سرخی بوسه میخ در و سیلی روی گـرمی بـوسـۀ تو ای پـدرم میمـاند غصه از بابت حیدر نخوری بعد از من زیـنبم پشت سر هـمـسفـرم میمـاند زینبم هست که در کرب وبلا بعد حسین سر پـنـاه همه اطفـال حـرم میماند
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مدیـنـه، چه کـردی رسـول خـدا را گـرفـتـی ز مـا خــاتــمالانــبــیــا را دریغا! که روح دعا، رفت در خاک گــرفــتــنــد از مــا روان دعـــا را
: امتیاز
|
شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
غـار حـرا دلتـنگ شبهـای تو مانده در حسرت یک بوسه از پای تو مانده رفتی ولی در قلبهای دشمن و دوست آن چهـره و لبخـند زیـبای تو مانـده هر چند نشنـیدند یک عـدّه صـدایت در آسـمـان شـهــر آوای تـو مـانـده بـر روی پـیـشـانـی ایــتـام مـدیـنــه مثل هـمـیـشه جای لبـهای تو مـانده نـور عـلی، نـور دل غمگـین زهـرا در ظلمت این قوم زهرای تو مانده رفتی بـرایش نـاله مانده، درد مانده رفتی علی در بین صد نامرد مانده
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رفتی و دست مهربانت رفت در خاک رفتی و از داغت عزادارند افـلاک با خویش بردی آن نگاه مهربان را آن رحمت جاری و پاک و بیکران را رفـتی ولی بـوی تو را دارد مـدینه ابری شده از غـصه می بارد مدیـنه یک عمر در راه خدا سختی کشیدی رفتی ولی از امتـت خـیـری ندیدی قرآن صدایت میزند برگرد احـمـد آیـات رحـمـن غـرق ذکـر یا محـمد برگـرد آیـات خـدا بیتـو غــریـبـنـد آیـات نـور و انّـمـا بیتـو غـریـبـنـد آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی سینه زدن بر خاک سوزان را ندیدی رفتی نـدیـدی نالـههای دخـتـرت را خون گریهها و ربّـنـای دخـترت را رفتی ندیدی بعد تو حرمت شکستند دستان حـیـدر را میان کـوچه بستند رفتی سفارشهای تو روی زمین ماند بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد خونین جگر خونین دهن خونین کفن شد رفـتـی نـدیـدی مـاجـرای کـربلا را رفتی نـدیـدی پـیـکـر در بـوریـا را در کربلا اجر رسالت اینچـنین بود جسم حسینت پاره پاره بر زمین بود بی اعتـنـا از گریه زیـنب گـذشـتـند از روی جسمش با سم مرکب گذشتند اینجا میان روضهها زینب قـدم زد آتش به جـان شعرهای محـتـشم زد این کشته افـتاده بیسر حسین است این که نمانده از تنش پیکر حسین است این که سپـاهی ریخـتـه روی تن او این شاه بیسردار و بیلشکر حسین است این خیمهای که گیسوی حورش طناب است حـالا اسیـر شعـلـهها و آفـتاب است این پیکری که زینت دوش نبی بود حالا تـمـام پـیکـرش شد خـاک آلود
: امتیاز
|
زبانحال پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با امیر المؤمنین
اسلام، تا پیـمبـر اعـظـم رسیـدن است بعد از رسول بار ولایت کشیدن است بعد از نبی، هنوز تنش مانده بر زمین نـوبت به آه و نـالۀ زهـرا شنیدن است بِاللَّه قسم که باورمان شد پس از نـبـی لب بستن و نشستن و غربت چشیدن است ایـنـهـا کــلام آخــرِ آقـاسـت بـا عـلــی تنهـا ره امـام به خـلوت خـزیدن است اهـل نـفـاق بر حَـرَمت حـمله میبـرند وز دربِ خانه شعله به هر سو کشیدن است وقتی که دست قدرتِ تو بسته میشود تکـلیـف فـاطمه پـیِ مولا دویدن است آری سـکـوتِ تو ... وَ فـریـاد فـاطمه تـنهـا رهِ بـه دادِ ولایت رسـیـدن است سیلی اگر زدند به زهرا، صبور باش روی کـبـودِ او سنـدِ ظلـم، دیـدن است مـردم دوبـاره جـاهـلـیت را رقـم زنند یعنی مسیرشان ز علی دل بریدن است حقِّ ترا سقـیفه گَران، غصب میکـنند باطل هماره در پی مَسنَد گزیدن است شورائیان به محضِ رسیدن به قصدِ خود انکار میکنند، که این حق ندیدن است اول فـدایـیِ رهـتـان محـسـنِ شـماست رسمِ ستم، ز شاخۀ گُل، غنچه چیدن است خانه نشینیِ تو، به محرابِ خون کِشد سهمِ حسن ز زهرِ جفا، سر کشیدن است بعد از حسن،که پاره جگر، کشته میشود سهمِ حسینِ من بخدا، سر بریدن است جـز راه قـتـلـگاه دگر راه چاره نیست یعنی نصیب زینب من قد خمیدن است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
روزی که قـلبم داغ دار مـادرم بود بابا دلم خوش بود دستت بر سرم بود بابا دلم خوش بود هـستی در بر من هستی همیـشه هم پـدرهم مـادر من هـجـده بـهـار زنـدگـانـیام تو بودی آری رسـول مهـربـانـیام تو بـودی از ماه و خورشید و ستاره رو گرفتم من سـال ها با بودن تو خـو گـرفـتم مهـمان هـر روز سـرایم، نـازنـیـنـم بـاور نمیکـردم که داغت را ببـیـنم من ماندم و یک کوه غم با بیقراری بـاور نمیکـردم که تـنهـایم گـذاری سنگ صبور فاطمه، ای چاره سازم فکری نکردی باغم وغصه چه سازم بیمادری کافی نبود ای جان هستی؟ بارفـتنت یک باره قـلبم را شکستی رفـتی یتـیـمی شد نصیب دخـتـر تو مشکی به تن کرد دختر غم پرور تو مـا مـدتـی بـابـا عـزادار تـو بـودیـم در حسرت یک بار دیدار تو بودیم اما نمیدانـم چرا مـاتـم عـوض شد تو رفتی و دیگر مدینه هم عوض شد بعد از تو حال و روز ما زار و حزین شد بعد از تو دیگر مرتضی خانه نشین شد روزی چهل بیبند وبار از ره رسیدند با بیحـیایی خانه را آتـش کـشیـدند گستاخی از روی عداوت حرف بد زد تا بر در خـانه رسیـد و بـا لگـد زد بیـن در و دیـوار من افـتـادم آن جـا در راه دین شش ماهه ام را دادم آن جا افـتادم و دیـدم که پهلـویم شـکـستـه دیدم به سیـنـه میـخ داغ در نـشسته دیدم که طفـلـم بین آتش جـیغ میـزد قـنـفذ به دستم با غـلاف تـیـغ میـزد از شـدت درد کـمـر دیـگـر نگـویـم از کوچه و دست عمر دیگر نگویم بعد از تو کار مرتضی دربه دری شد زهرای تو سه ماه و اندی بستری شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دو چشم بی رمق وا کن پدر جان غـم مـا را تـمـاشـا کـن پـدر جـان هـمه پشت و پـنـاه مـا تو هـسـتـی نظـر بر حال زهـرا کن پدر جان ********************* کــنـار بـسـتـرت احـیــا بـگــیــرم مــیــان وادی غــم هــا بــمــیــرم پدر جان تو دعایت مستجاب است دعـا کـن زود بـعـد از تو بـمـیرم ********************* کـــنـــد آه دل تــــو بـــی قـــرارم به روی صورتت صورت گذارم خودت گـفـتی که حـورای بهـشتم تــوان ضــربــۀ ســیــلــی نــدارم ********************* پس از تو صبـر زهـرا سر بـیاید زمـان غــربـت حــیــدر بــیــایــد پـس از تو خـانـهام آتـش بـگـیـرد صـدای مـن ز پـشـت در بـیــایــد ********************* کـشـد آتـش بــه دور من زبــانــه زنــم نــالــه بـه زیـر تــازیــانــه بـیـا بـابـا که زهـرا بی پـسـر شد مـیــان ایـن در و دیــوار خــانــه
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
حوادثـیست کـه قلـب مدینـه میلرزد مدینه چون دل امّت بـه سینه میلرزد سپاه شب، شده مست تصرّف خورشید نسیم، شعله شد و در فضا شراره کشید تمـام وسعت ملک خـدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است؟ ز کـوه و دشت و بیابـان خداخدا شنوم ز جنّ و انس و ملَک «وامحمّدا» شنوم اجـل دریــده گریبـان و اشـک افـشاند امیـن وحـی خداونـد، نوحـه میخواند پیام میرسد از خشتخشت خانۀ وحی که منقطع شده از آسمـان ترانـۀ وحی برون خانه اجل گشته گرم اذن دخول درون خانه چکد خوندل ز چشم بتول الا الا مـلـک الــمــوت! مـاتـم آوردی ز آسمان به زمین یک جهان غم آوردی ز دیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در میزنی، نزن! برگرد! چگونه میکنی ای پیک مرگ دقالباب؟ که آسمان به سر خاکیان شده است خراب بـرو بـه سینـۀ حیدر شـرر نزن دیگر به جان فاطمه سوگنـد! در نـزن دیگر عقب بـایست! بگیر احترام ایـن در را بـرو یـتـیــم مکـن دختــر پـیـمـبــر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند بـه بـاب خانـۀ تـوحـید، کس لگـد نزند محـمّــد و علـی و فـاطمـه کنـار هماند تو ایستاده و ایـن هـرسه اشکبار هماند نبی ز خون دل خویش چهره میشوید درون خانـۀ در بستــه بـا علـی گویـد: که یا علـی بنشیـن با تو راز دارم من به سینه شعلـۀ سـوز و گـداز دارم من پس از رسول، مقامت ز کینه غصب شود فـراز منبـر مـن دشمن تـو نصب شود خدای، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مقاومم چـون کوه دوباره گفت پیمبـر کـه ای امـام مبـین شوی به شهر مدینه غریب و خانهنشین فلک ز غـربت تـو آه میکشـد ز نهـاد به بـاب خانـهات آتـش زنـنـد از بیـداد جـواب داد: همانـا بـه صبـر میکوشم به حفظ دین خود این جام زهر مینوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیش چشم تو سیلی زنند فاطـمه را تو ایستـاده و بـا چشـم خود نگـاه کنی درون سینۀ خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پُر از شرارۀ خشم به روی فاطمه چشمی گشود و گفت به چشم! الا رسول خدا خـون به سینهام جوشید که گفـتههات همـه جامـۀ عمـل پوشید دری که بود به دارالزیارهات مشهور دری که گرد از آن میزدود گیسوی حور دری که بـود پر از بوسههای جبراییل دری که حرمت از آن میگرفت عزراییل دری که نور فشاند به چشم عرش علا ببیـن چگونه از آن دود مـیرود بــالا به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست چه نـنگهـا که خریـدنـد یـا رسولالله ز عـتـرت تـو بُـریـدنــد یـا رسـولالله چــو امـتـت طلبـیــدنـد حُـب دنـیــا را بـرای غصب خلافت زدنـد زهـرا را قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا! سر حسیـن تـو روز سقیفه گشـت جدا چـه تیرهـا همـه از چلۀ سقیفه شتافت گلوی اصغر و قلب حسین؛ هر دو شکافت سقـیفـه از حـرم کربــلا شـراره کشیـد ز گـوش دخترکان تـو گوشواره کشید سقیفـه کـرد تــن عتـرت تـو را نـیلـی سقیفـه فاطمههـا را دوبـاره زد سیـلـی همین که حق وصی تو غصب شد به ملا سر حسین، جدا شد به دشت کربوبلا سقیفه آتش سوزان به قلب میثم ریخت نه قلب میثم بلکه به جان عـالم ریخت
: امتیاز
|
شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بوی غم میآید از شهر رسول بـوی اشک حـیـدر و آه بـتـول آسمـانی ها همه دل بی شکـیب بر لب شـیـر خـدا امـن یـجـیب لحـظه ها لبـریز از دل واپـسی فـاطمـه گریان ز داغ بـیکسی میچکد بر گونهها با صد محن دانه دانه اشک از چـشم حـسن غم گرفته زین مصیبت عالمین بغض کرده گوشۀ خانه حسین در میان حجرهای غـرق ملال آیـههای اشک میخـواند بـلال لحظههای آخـر پیـغـمـبر است روح هستی در میان بستر است با دلی محزون به حال احتضار چـشم های خـستۀ او اشک بـار اشک او از بیکسی حیدر است قصۀ نامردی و میـخ در است گـوشهای گـرم نـیـایش با خـدا میبـرد بـالا عـلـی دست دعــا اهل بیت خویش را با اشک و آه در وداع آخـریـن دارد نــگــاه گاه گوید با علی از غسل و قبر درد دل با چاه و مظلومی و صبر گاه گوید با غم و درد و محـن غم مخور هستی من زهرای من بعد من حامی دست حق شوی اولین کس تو به من ملحق شوی بعد من اجر رسالت هیزم است هستیام در آتش نامـردم است اشک او تصویری از حق نمک در میان کوچهها غصب فدک آسمان را رنگ نیـلی میزنـند بین کوچه بر تو سیـلی میزنند قطره قطره اشک او دارد سخن از دل و لب های پُر خون حسن در نگـاه آخرش راز مگـوست حرف ها از بوسه زیر گلوست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آسـمـان مـدیـنـه غـمـبـار است شهر، آشوب و کار دشوار است بعد از این مکر و حیله بسیار است چشم های عـلی گهـربـار است رنگ زهـرا شبیه دیـوار است یک منادی به کوچـه راه افتاد خـبـر از رحـلـت نـبـی مـیداد آه از بـــی کـــرانـــۀ بـــیـــداد مـرتـضی مانـده بود بی امـداد وای از رهبری که بییار است یک طرف پـیکـر نـبـی بر جا آن طرف تر سقـیـفـهای بـر پـا مرگ بر آن نشست و آن شورا که شده حـاصلـش غـریـبیِ مـا امت مـصـطـفی عـزادار است غسل و کفن نبی حکایت داشت علی از غربتش روایت داشت خـصـم داعـیــۀ ولایـت داشـت فـاطـمه از عدو شکایت داشت نعش خیـرالبشر در آزار است بر زمین پـیـکـر پـیـامبر است آب غسل و کفن هنوز تر است صحبت هیزم و هجوم و در است یاس را فصلِ برگ و بار و بَر است سینۀ گُل چه جای مسمار است اَبَـتـاه این چه وقـت رفـتن بود ای پـدر فـصـلِ یـاریِ من بود غـنـچـهام را گـهِ رسـیـدن بـود دورِ یـاسِ تو پُر ز دشمـن بود گـوئـیـا دور دور کـفـار اسـت رفـتـی ای طـالـعِ سـپـیـدۀ مـن قـبـلـهات قــامـت کـشـیـدۀ مـن رفتی ای خاک تو به دیـدۀ من تـا نـبــیـنـی قــد خــمـیــدۀ مـن داغ مـن داغ آل اطـهـار اسـت من کـه گـفـتـم بـدونِ مـادر نَـه زنــدگـی دور از پـیـمـبــر نـه دیــدنِ بـی کـسـیِّ حـــیــدر نـه مُـردن آری، خـزان رهـبـر نه بر سرم آمد آنچه دشوار است چونکه دین تو بی حـبیب شود چه کسی بر عـلی مجیب شود تـو نـبـیـنـی حسن غـریب شود و حـسـیـنـت شـبـیه سیب شود طشت و گودال و تل چه خونبار است تو نـبـیـنـی سری بـریـده شـود و رگ حـنـجـری دریـده شـود نور چشمت به خون طپیده شود زیـنـبت مثل من خـمـیـده شود شأن عصمت مگر به بازار است این مدیـنه چهها به خود بـیـنـد کـاروان تـو را به خـود بـیـنـد رجعت از کـربـلا به خود بیند پـیـرهـن پـاره را به خود بیـند آسـمـان مـدیـنـه غـمـبـار است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رفـتي و بي تو راحـتي از ما گريخـته شادي ز قـلـب فـاطـمـه بـابـا گريخـتـه وضع مدينه هم ز خيانت عوض شده است آن عطر مهر و عاطفه زين جا گريخته همسايگان ز گـريه مرا سرزنش کنند شـادي ز ما و رحـم از اين ها گريخته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
زهجران تو اشک من روان شد زبـان درد مـن آه و فــغــان شـد تو رفتی و پس از تو ای پدرجان عـلـی تنهـاتـرین مرد جهـان شد ****************** الا ای قـــبـــلــه گــاه آرزویــــم نـشسته بغـض داغت در گـلـویم اگرچه چشم خود را بستهای باز تـبـسّـم مـیکـنـی بـابـا بـه رویـم ****************** پری بشکسته چون پروانه دارم چو شـمـعـم گـریـۀ مستـانه دارم برای گـریـه از هـجـران رویت میـان بیت الاحـزان خـانـه دارم ****************** فــتــاده نــالـهای در بـنــد بـنــدم ز هـجـران تـو بـابـا دردمــنــدم شب و روزم شده با گریه همراه دگـرتـا آخــر عــمــرم نـخــنـدم ****************** پس از تو ماندهام با اشک دیـده ز بـار هـجـر تو پـشـتـم خـمیـده برای تـسلیـت گـفـتـن بـه زهـرا به جای دسته گـل هـیزم رسیده ****************** نـشستـه بود تـنها گـریه میکرد غـریـبـانـه خـدایـا گریه میکرد کــنـار بـسـتــر پـاک پــیــمـبــر چه مظلومانه زهرا گریه میکرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهـرا و عـلی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانۀ تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتـیـمی به تن زهـرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حُکـم بر خـانه نـشینیِ عـلی امضا شد بعدِ تو حرمت کـاشانۀ حـق حفـظ نشد پـای اولاد حـرامی به حـریمت وا شد دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار خوب فرمانِ مودت به خـدا اجـرا شـد خـبـر پر زدن فاطمه حـیـدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضهها هست، بمانند... ولی عاشورا تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد زینتِ دوش شما بود ولی کـرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد خاتـمش را ته گـودال به دشمن بخشید بار دیگر به خدا جود و سخا معـنا شد کاش انگشتریاش تنگ نبود...اما بود عـاقـبت نـیـمـۀ سـبـابـۀ او پـیـدا شـد؟! داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو گوش نحـسش نشنید و قـد مـادر تا شد سر او تا که جدا شد زرهاش را بردند زرهاش هیچ... سرِ پیرهـنش دعوا شد اجرِ پیـغـمـبریات بود که مردم دادند ظلم هایی که پس از تو به ذَوِیالقُربی شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا بعد از شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
اگـر چه پـیـر اگـر چه خـمیـدهام بابا دوباره بر سر خـاکـت رسیدهام بابا رسیدهام که بگویم چه آمده به سرم رسیـدهام که بگـویـم چه دیـدهام بابا ببین که پـیرتر از روز قـبل آمدهام نفس نفـس ز فـراغت چکـیدهام بابا بخوان ز چشم کبودم که چند روزی هست که روی دخـتـر خود را ندیدهام بابا از آن زمان که به دنبال مرتضی در خون مـیـان مـردم شـهـرت دویـدهام بـابا ببین که زخم جسارت نشسته بر رویم ببین که طعم حرارت چـشیدهام بابا دلـم هـوای تو و یـاد محـسنـم کرده مـرا بـبـر به کـنـارت بـریـدهام بـابا
: امتیاز
|